بنای بی حواس من

ساخت وبلاگ
از طرفی به مصمم بودنش حسودی هم می کردم قرار نبود کسی با حرکات ژانگولری و بازوهای پف کرده مخم را بزند ،جزوه هایم در هیچ کدام از راهرو های دانشگاه نریخت و از شعر خواندن توی کافه و بوی قهوه و این سوسول بازی ها هم خبری نبود .تمام مدت آنجا مرد سر به زیر و آرامی نشسته بود که تصمیمش را گرفته بود و روی انتخ بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 29 خرداد 1396 ساعت: 7:17

گاهی خودم را در آینه نگاه می کنم ،مثل تمام سال هایی که گه گاه به چشم هایم در آینه زل زده ام و از خودم پرسیده ام که آیا با تمام وجود شاد هستم یا غمی پیچک وار تمامم را گرفته ؟ آرام آرام از بهت و پریشانی این چند سال اخیر بیرون آمده ام از نگاه های مات و خیره ی پشت پنجره خبری نیست .باران دلگیرم نمی کند و بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 42 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:37

صبح ،تاکسی ،ده پله که بالا می روم ،دسته کلید،شیر کاکائو ،ظهر ،دسته کلید ،ده پله که پایین می آیم ،تاکسی و تکرار دوباره ی تمام کارهای خرده ریزی که این بین انجام می دهم در فاصله ی زمانی بعدازظهر تا شب ریتم منظم کسل کننده ای به روزهایم داده.و بدتر از آن عادت به این تکرار است که کم کم حافظه ام را رو به ز بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:37

 

چلچله از روزهای نو بگو

از بهاری که در رگ های شاخه های عریانِ درختان

خفته است...

 

 

بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:37

هشت ماه بعدازظهرها را مشغول کار بودم .بی پنجره یا دربی که غروب آفتاب را نشانم بدهد .وقتی به محل کارم می رسیدم آفتاب نزدیک کوه ها بود و وقتی بیرون می زدم ستاره ها آسمان را گرفته بودند .به جز روزی که حالم  بد بود و بعدازظهر را نرفتم سر کار هیچ بعدازظهر دیگری توی خیابان ،خانه ،کافه یا هر جای دیگری نبود بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:37

توی تاکسی حسی داشتم مثل کشیده شدن به دو جانب ! یک جانب دلتنگیم برای مکان و آدمایی بود که یک سال رو هر روز باهاشون گذروندم باهاشون خندیدم ازشون دلخور شدم حرف زدیم غصه خوردیم شاد بودیم گله کردیم و یک جانب خوشحالیم برای زمان و ساعت هایی بود که می تونستم به این تن خسته استراحت بدم و در تملک خودم باشم . بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:37

هر روز نزدیکتر دارم به تاهل نزدیک می شوم .تاهل ،تعهد و تمام مراسم گیج کننده و شیرین این بین .من به مردی متعهد می شوم که قرار است دست هایم را بگیرد و در خوشی ها و ناخوشی ها در کنارم باقی بماند .ما قسم می خوریم که در متشنج ترین لحظات زندگیمان به یاد بیاوریم که چطور لبخند یکدیگر را دوست داشتیم و برای پ بنای بی حواس من ...
ما را در سایت بنای بی حواس من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aahandea بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 0:37